لوگوی «استخوان سوز» رونمایی شد | فیلمبرداری از نیمه گذشت جایزه اسکار ایتالیا در دستان تیموتی شالامه دوبلور‌های پیشکسوت تجلیل می‌شوند تربت‌جام؛ سرزمین عرفان و آواز | نگاهی به زندگی هنری امید رحمانی، خواننده و نوازنده مقامی صفحه نخست روزنامه‌های کشور - یکشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴ ناصر شکرایی‌راد آهنگساز درگذشت + بیوگرافی (۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۴) بسیاری از سکانس‌های فیلم هفت بهارنارنج به زندگی واقعی علی نصیریان نزدیک است بهروز شعیبی دبیر چهل و دومین جشنواره فیلم کوتاه تهران شد جبلی: صداوسیما آماده تولید «پایتخت ۸» است آغاز ثبت‌نام دریافت بن خرید کتاب از نمایشگاه کتاب تهران، برای سازمان‌ها و نهاد‌ها اکران فیلم «باد در کشتزار‌های نیشکر» در سینماهای هنر و تجربه آمار فروش سینما‌های خراسان‌رضوی در هفته گذشته (۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۴) نعیمه نظام‌دوست با فیلم «هرچی تو بگی» در راه سینما + پوستر آمار فروش نمایش‌های روی صحنه تئاتر در مشهد طی هفته گذشته (۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۴) وقتی تئاتر آیینه رنج می‌شود | روایتی از واقعیت در نمایش زهرماری که این روز‌ها روی صحنه تماشاخانه مایان مشهد است کیانو ریوز و ساندرا بولاک در یک فیلم مهیج هم‌بازی می‌شوند اکران آنلاین «سه جلد» با بازی باران کوثری گزارشی از نمایشگاه آثار استادان پیشکسوت هنرهای تجسمی در نگارخانه میرک مشهد
سرخط خبرها

شعری درباره برف از «شمس لنگرودی» | جز روزگار من همه چیز را سفید کرده برف...

  • کد خبر: ۱۴۴۹۸۹
  • ۲۲ دی ۱۴۰۱ - ۱۱:۴۳
شعری درباره برف  از «شمس لنگرودی» | جز روزگار من همه چیز را سفید کرده برف...
«شمس لنگرودی» شعری درباره برف سروده است که با حال و هوی این روزهای برفی تناسب دارد.

به گزارش شهرآرانیوز، «شمس لنگرودی»شعری درباره برف در میان سروده‌هایش دارد  که با حال و هوی این روز‌های متناسب است. 

 جز روزگار من همه چیز را سفید کرده برف...

تو مثل منی برف

راه می‌روی و آب می‌شوی.

تو مثل منی برف

آتش را روشن می‌کنی

تا در هرمش بمیری

یاس‌های تابستانی ادای تو را در می‌آورند

پروانه‌ها که تو را ندیدند

عاشق او می‌شوند

نکند سرنوشت مرا جائی دیده‌ئی برف

کاش می‌توانستی تابستان‌ها بباری

تا با تن‌پوشی از برف

برابر خورشید عشوه‌ها می‌کردیم

به شادی مردم اعتماد مکن برف
تا می‌باری نعمتی.
چون بنشینی به لعنت‌شان دچاری.
 
چیزی در سکوت می‌نویسی
همه‌مان را گرفتار حکمت خود می‌کنی
ما که سفید‌خوانی‌های تو را خوب می‌شناسیم.
 
تو چقدر ساده‌ئی که بر همه یکسان می‌باری
تو چقدر ساده‌ئی که سرنوشت بهار را روی درخت‌ها
 می‌نویسی
که شتک‌ها هم می‌خوانند.
 
آخر ببین چه جهان بدی شد
آفتاب را
داور تو قرار داده‌اند
و تو با پائی لرزان به زمین می‌نشینی
پیداست که می‌شکنی برف.
 
تا قَدرت را بدانند
با سنگریزه و خرده شیشه فرود آ
فکر می‌کنم سرنوشت مرا جائی دیده‌ئی برف.
آب شو
آب شو! موسیقی منجمد! 
و بیا و ببین
رنج را تو کشیدی
به نام بهار
تمام می‌شود

 

 

 

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->